• وبلاگ : خلوت دلهاي عاشق
  • يادداشت : شعر
  • نظرات : 0 خصوصي ، 20 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ويدا جون ،خوب از اينكه اين همه به من لطف داري ممنونم...!!! من اينجا چيزيو الكي نمي نويسم...چيزهايي كه گاهي برام اتفاق مي افته و احساس مي كنم با نوشتن مي تونم خودمو راحت كنم ، ميام اينجا مي نويسم ... خوب اگه قابل نوشتن تو يك جاي عمومي باشه حتما مي نويسم ، اگرم نه كه تو دفتر خاطراتم مي نويسم.

    من 7 سال پيش دچار ناراحتي قلبي شدم ، كه تحت كنترل دكتر هستم و خدارو شكر كه چيزه حادي نيست ، فقط اگر عصبي بشم برام ضرر داره ، اوون قرص هم نيتروگليسيرين بود كه پسر عمه ام لطف كردن بهم دادند.من چون آدمي هستم اگر از دست كسي ناراحت بشم بروي خودم نمي آرم و مي ريزم تو خودم ، يعني ناراختيمو به طرفم انتقال نمي دم ... فقط اوون موقع تپش قلب مي گيرم... صورتمم داغ ميشه... خوب پسر عمه من فكر مي كرد من به خاطر اوون اومدم دوبي ... اما غافل از اينكه من فقط مي خواستم از شرايط خونوادم فرار كنم ، با اينكه من 4 ساله تقريبا دارم بهش مي گم ... اما نمي فهمه... راستش گاهي اوقات تو گوشي براي آدم خيلي خوبه ... آدمو بيدار مي كنه ... من تو محل زندگيم تنها هستم ، و شايد خيلي كم به عمه ام سر بزنم ... چون كلا آدم گوشه گيري هستم ، و از اينكه دورو برم به جز دوستانم باشند بيزارم ... اينكه مي گي من بايد مهربوونو فراموش كنم و به شخصيت خودم بپردازم درست ... اما يكمي وقت مي بره ، به نظر شما اينطور نيست؟ امير حسين پسر بدي نيست اما به درده من نمي خوره چون من اونو مثل برادرم مي بينم ، و كارش چه درست چه غلط منو از تو شوك در اوورد ، بعد هم خانم مهربوون شما سرور منيد و هر چي بگيد با گوش و جان مي پذيرم ، و اينكه گفتي از خودم بيشتر مي خواي بدوني ، خوب اگه از وبلاگ بيشتر بخواي بدوني بهتر مي بينم كه يا آدرس E-Mail بدهيد تا باهم مكاتبه كنيم ، يا همين آدرس منو تو مسنجرتوون Add كنيد ، تا بيشتر باهم آشنا بشيم. حق يارت دوست خوبم.